حكيم يا فقيه يا مطالب مورد اعتراف او را قبول نداشته باشيم . امثله
فراوانی برای اين مطالب میتوان ذكر كرد . ما به ذكر يك داستان كه مشتمل
بر مثالی است میپردازيم .
در مجلس مباحثهای كه مأمون برای علمای مذاهب و اديان تشكيل داده بود
و حضرت رضا ( ع ) نماينده مسلمانان بود ، بين حضرت رضا و عالم مسيحی
درباره الوهيت يا عبوديت عيسی ( ع ) بحث درگرفت . عالم مسيحی برای
عيسی مقام الوهيت و فوق بشری قائل بود . حضرت رضا ( ع ) فرمود : عيسی
مسيح همه چيزش خوب بود جز يك چيز و آن اين كه بر خلاف ساير پيامبران
به عبادت علاقهای نداشت ! عالم مسيحی گفت : از تو اينچنين سخن عجيب
است ، او از همه مردم عابدتر بود .
همين كه حضرت رضا اعتراف عبادت عيسی را از عالم مسيحی گرفت ، فرمود
: عيسی چه كسی را عبادت میكرد ؟ آيا عبادت دليل عبوديت نيست ؟ آيا
عبوديت دليل عدم الوهيت نيست ؟
به اين ترتيب حضرت رضا با استفاده از امری كه مقبول طرف بود ( البته
مقبول خود امام هم بود ) او را محكوم كرد .
3 - قياسی كه هدف از آن اقناع ذهن طرف و ايجاد يك تصديق است ولو
ظنی باشد و منظور اصلی وادار ساختن طرف به سوی كاری يا بازداشتن او از
كاری باشد " خطابه " ناميده میشود . در خطابه بايد از موادی استفاده
شود كه حداقل ايجاد ظن و گمان در طرف بنمايد . مانند اينكه میگوييم : "
دروغگو رسوای خلق است " ، " آدم ترسو محروم و ناموفق است " .
|