بحث در حدوث و قدم جهان ، تشاجر سختی ميان فلاسفه و متكلمين برانگيخته
است . غزالی كه در بيشتر مباحث مذاق عرفان و تصوف دارد و در كمترين
آنها مذاق كلامی دارد ، بوعلی سينا را به سبب چند مسأله كه يكی از آنها
قدم عالم است تكفير میكند . غزالی كتاب معروفی دارد به نام " تهافت
الفلاسفه " . در اين كتاب بيست مسأله را بر فلاسفه مورد ايراد قرار داده
است و به عقيده خود تناقض گوئيهای فلاسفه را آشكار كرده است . ابن رشد
اندلسی به غزالی پاسخ گفته است و نام كتاب خويش را " تهافت التهافت
" گذاشته است .
متكلمين میگويند اگر چيزی حادث نباشد و قديم باشد ، يعنی هميشه بوده و
هيچگاه نبوده كه نبوده است ، آن چيز به هيچ وجه نيازمند به خالق و علت
نيست . پس اگر فرض كنيم كه غير از ذات حق اشياء ديگر هم وجود دارند
كه قديماند ، طبعا آنها بینياز از خالق میباشند . پس در حقيقت آنها هم
مانند خداوند واجب الوجود بالذاتاند ، ولی براهينی كه حكم میكند كه
واجب الوجود بالذات واحد است اجازه نمیدهد كه ما به بيش از يك واجب
الوجود قائل شويم . پس بيش از يك قديم وجود ندارد و هر چه غير از او
است حادث است . پس جهان ، اعم از مجرد و مادی ، و اعم از اصول و فروع
، و اعم از انواع و افراد ، و اعم از كل و اجزاء ، و اعم از ماده و صورت
، و اعم از پيدا و ناپيدا حادث است .
فلاسفه به متكلمين پاسخ محكم دادهاند ، گفتهاند كه همه اشتباه شما در
يك مطلب است و آن اين است كه پنداشتهايد اگر
|