تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
خود را قبلا " متعهد " سازد ، به بهترين وجهی اصول اسلامی را تأييد كرد ،
لهذا حكمت جدلی تدريجا به دست امثال خواجه نصيرالدين طوسی رنگ حكمت‏
برهانی و حكمت اشراقی گرفت و كلام تحت الشعاع فلسفه واقع شد .
حكمت تجربی ، البته فوق العاده با ارزش است . اما عيب اين حكمت دو
چيز ديگر است . يكی اين كه دائره حكمت تجربی محدود است به علوم تجربی‏
و علوم تجربی محدود است به مسائل قابل لمس و قابل حس ، در صورتی كه‏
نياز فلسفی بشر درباره مسائلی است بسی وسيعتر از آنچه در قلمرو تجربه‏
قرار می‏گيرد .
مثلا آنگاه كه درباره آغاز برای زمان ، و نهايت برای مكان ، و مبدأ
برای علل بحث می‏كنيم ، چگونه می‏توانيم در آزمايشگاه و زير ميكروسكپ به‏
مقصود خود نائل گرديم . لهذا حكمت تجربی نتوانست غريزه فلسفی بشر را
اشباع كند و ناچار شد كه در مسائل اساسی فلسفی سكوت اختيار كند . ديگر
اين كه محدود بودن و وابسته به طبيعت بودن مسائل تجربی ارزش آنها را
متزلزل كرده است ، به طوری كه امروز مسلم است كه مسائل علمی تجربی‏
ارزش موقت دارد و هر لحظه انتظار منسوخ شدن آنها می‏رود . حكمتی هم كه‏
مبنی بر آزمايشها باشد طبعا متزلزل است و در نتيجه يك نياز اساسی بشر
را يعنی " اطمينان " و يقين را به بشر نمی‏دهد . اطمينان و يقين در
مسائلی پيدا می‏شود كه " تجرد رياضی " يا " تجرد فلسفی " داشته باشند
. معنی تجرد رياضی و تجرد فلسفی در فلسفه فقط قابل توضيح است .
باقی می‏ماند حكمت استدلالی و حكمت ذوقی . مسائلی كه