تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
3 - در منطق ارسطويی ارزش عمده از آن قياس است ، و قياس از دو
مقدمه تشكيل می‏گردد . مثلا قياس اقترانی از صغرا و كبرا تشكيل می‏شود .
قياس ، مفيد فايده‏ای نيست ، زيرا اگر مقدمتين قياس معلوم باشد نتيجه‏
خود بخود معلوم است و اگر مقدمتين مجهول باشد نتيجه مجهول است ، پس‏
فايده قياس چيست ؟ جواب اين است كه صرف معلوم بودن مقدمتين كافی‏
نيست برای معلوم بودن نتيجه . نتيجه آنگاه معلوم می‏گردد كه مقدمتين "
اقتران " پيدا كنند . اقتران كه مولد نتيجه است نظير آميزش جنسی نر و
ماده است كه بدون آميزش ، فرزند پديد نمی‏آيد . چيزی كه هست اگر اقتران‏
به طرز صحيحی صورت گيرد نتيجه درست است و اگر به طرز ناصحيحی صورت‏
گيرد نتيجه غلط به دست می‏آيد . كار منطق اين است كه اقتران صحيح را از
اقتران ناصحيح باز می‏نمايد .
4 - در قياس اگر مقدمتين درست باشد نتيجه درست است ، و اگر مقدمتين‏
غلط باشد نتيجه خواه ناخواه غلط است ، پس اين منطق نمی‏تواند تأثيری در
تصحيح خطاها داشته باشد زيرا درست و نادرست بودن نتيجه صرفا تابع درست‏
و نادرست بودن

پاورقی :
> كردند از افراط به تفريط گرائيدند . گمان كردند كه جز استقراء و
تجربه راهی برای كسب و تحصيل معلومات نيست يعنی راه قياس را به كلی‏
نفی كردند . ولی بعد از دو سه قرن روشن شد كه هر يك از قياس و استقراء
و تجربه ( كه به قول ابن سينا مخلوطی است از اين دو ) در جای خود مفيد و
لازم است و آنچه مهم است شناخت موارد استفاده از اينها است . اينجا
است كه علمی بسيار مفيد به وجود آمد به نام " متدولوژی " يا " روش‏
شناسی " كه محل استفاده هر يك از اين روشها را روشن می‏كند . اين علم‏
هنوز مراحل اوليه خود را طی می‏كند .