تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
و اگر رابطه وجود با او منفی و امتناعی است يعنی محال است كه موجود
باشد بلكه ضرورتا و وجوبا بايد نباشد ، آن چيز را ممتنع الوجود می‏ناميم .
مثل جسمی كه در آن واحد هم كروی باشد و هم مكعب .
و اما اگر رابطه وجود با آن معنی رابطه امكانی است ، يعنی آن معنی ،
ذاتی است كه نه از وجود ابا دارد و نه از عدم ، ما آن چيز را ممكن‏
الوجود می‏ناميم . همه اشياء عالم مانند : انسان و حيوان و درخت و آب و
. . . كه به حكم يك سلسله علل پديد می‏آيند و سپس معدوم می‏گردند ، ممكن‏
الوجودند .
مسأله ديگر درباره وجوب و امكان اين است كه هر ممكن الوجود بالذات ،
به واسطه علتش واجب الوجود می‏شود ، اما واجب الوجود بالغير نه بالذات‏
. يعنی هر ممكن الوجود اگر مجموع علل و شرائطش موجود شود حتما موجود
می‏شود و واجب الوجود بالغير می‏گردد . و اگر موجود نگردد - حتی اگر يكی‏
از شرائط و يكی از اجزاء علتش مفقود باشد - ممتنع الوجود بالغير می‏گردد.
از اينرو فلاسفه می‏گويند : " الشی‏ء ما لم يجب لم يوجد " يعنی هر چيزی‏
تا وجودش به مرحله وجوب و ضرورت نرسد موجود نمی‏گردد .
پس هر چيزی كه موجود شده و می‏شود به حكم ضرورت و وجوب و در يك نظام‏
قطعی و تخلف ناپذير موجود می‏گردد . پس نظام حاكم بر جهان و اشياء يك‏
نظام ضروری و وجوبی و قطعی و تخلف ناپذير است و به اصطلاح فلاسفه امروز
نظام حاكم بر جهان