تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
می‏كند و می‏گويد من نمی‏دانم . نفر پله دوم پس از نگاهی به كلاه نفر اول كه‏
در پله اول است كشف می‏كند كه كلاه خودش چه رنگ است و می‏گويد كلاه من‏
سفيد است . نفر اول كه بر پله اول است فورا می‏گويد : كلاه من قرمز است.
اكنون بايد بگوييم نفر اول و دوم با چه استدلال ذهنی كه جز از نوع قياس‏
نمی‏تواند باشد بدون آنكه كلاه سر خود را مشاهده كنند ، رنگ كلاه خود را
كشف كردند ؟ و چرا نفر سوم نتوانست رنگ كلاه خود را كشف كند ؟
علت اين كه نفر سوم نتوانست رنگ كلاه خود را كشف بكند اين است كه‏
رنگ كلاههای نفر اول و دوم برای او دليل هيچ چيز نبود ، زيرا يكی سفيد
بود و ديگری قرمز ، پس غير آن دو كلاه سه كلاه ديگر وجود دارد كه يكی از
آنها قرمز است و دو تا سفيد و كلاه او می‏تواند سفيد باشد و می‏تواند قرمز
باشد . لهذا او گفت من نمی‏دانم . تنها در صورتی او می‏توانست رنگ كلاه‏
خود را كشف كند كه كلاههای دو نفر ديگر هر دو قرمز می‏بود . در اين صورت‏
او می‏توانست فورا بگويد كلاه من سفيد است ، زيرا اگر كلاه آن دو نفر را
می‏ديد كه قرمز است ، چون می‏دانست كه دو كلاه قرمز بيشتر وجود ندارد ،
حكم می‏كرد كه كلاه من سفيد است ، ولی چون كلاه يكی از آن دو نفر قرمز بود
و كلاه ديگری سفيد بود ، نتوانست رنگ كلاه خود را كشف كند . ولی نفر دوم‏
همينكه از نفر سوم شنيد كه گفت من نمی‏دانم ، دانست كه كلاه خودش و كلاه‏
نفر اول هر دو قرمز نيست ، والا نفر سوم نمی‏گفت من نمی‏دانم ، بلكه‏
می‏دانست كه رنگ كلاه خودش چيست . پس يا