تالار گفتگوی دروس حوزه علميّه قم http://forums.1zekr.com
به هيچ وجه مدركی ارائه نمی‏دهد و چيزی نقل نمی‏كند كه روشن گردد آيا اشراق‏
افلاطونی چيزی است كه از راه مجاهدت نفس و تصفيه آن پيدا می‏شود و يا
همان است كه مولود يك عشق به زيبائی است . تحقيق بيشتر نيازمند به‏
مطالعه مستقيم در همه آثار افلاطون است .
در مورد فيثاغورس شايد بتوان قبول كرد كه روش اشراقی داشته است و
ظاهرا اين روش را از مشرق زمين الهام گرفته است . راسل كه روش افلاطون‏
را اشراقی می‏داند مدعی است كه افلاطون در اين جهت تحت تأثير فيثاغورس‏
بوده است .
در ميان آراء و عقائد افلاطون ، خواه او را از نظر روش اشراقی بدانيم‏
يا نه ، سه مسأله است كه اركان و مشخصات اصلی فلسفه افلاطون را تشكيل‏
می‏دهد و ارسطو در هر سه مسأله با او مخالف بوده است .
1 - نظريه مثل : طبق نظريه مثل ، آنچه در اين جهان مشاهده می‏شود ، اعم‏
از جواهر و اعراض ، اصل و حقيقتشان در جهان ديگر وجود دارد و افراد اين‏
جهان به منزله سايه‏ها و عكسهای حقايق آن جهانی می‏باشند . مثلا افراد انسان‏
كه در اين جهان زندگی می‏كنند همه دارای يك اصل و حقيقت در جهان ديگر
هستند و انسان اصيل و حقيقی ، انسان آن جهانی است . همچنين ساير اشياء .
افلاطون آن حقايق را " ايده " می‏نامد . در دوره اسلامی

پاورقی :
( 1 ) برای مطالعه فلسفه فيثاغورسی رجوع شود به جلد دوم ملل و نحل‏
شهرستانی و جلد اول تاريخ فلسفه برتراند راسل .