راهکاری جهت حل مشکل ازدواج طلاب [حوزه های غیر از حوزه قم] در گفتگو با مهدیه مهدوی کنی
[قابل ذکر است این راهکار جهت مشکلاتی است که گویا احتمالاً طلاب حوزه های علمیه غیر از قم مثل حوزه تهران با آن مواجه اند.]
مهدیه مهدوی کنی دختر آیتالله مهدوی کنی است، در محل کار پدرش با همان چادر سیاه آستیندارش حضور یافته است، در سوم دبیرستان با حجتالاسلام سیدمصطفی میرلوحی که هماکنون عضو هئیت علمی و مدیر کل روابط عمومی و امور بینالملل دانشگاه امام صادق(ع) است، نامزد کرد، جالب اینجاست که بعد از ازدواج همسرش ملبس به لباس روحانیت شد، نخستین فرزندش در اولین سال دانشجوییاش به دنیا میآید، اینک سه فرزند دارد و دانشجوی دکتری است، عضو هئیت علمی دانشگاه و مسئول گزینش واحد خواهران دانشگاه امام صادق(ع) و نظارت و ارزیابی همایش هماندیشی خانوادهپژوهی در سیره رضوی و مؤسس مدرسهای (متوسطه یک و دو فجرصادق) که متعلق به دانشگاه امام صادق(ع) است.
سوال: از اینکه همسرتان یک روحانی هستند، در زندگیتان از لحاظ مادی و اقتصادی مشکلی نداشتید؟
پاسخ مهدیه مهدوی کنی: آن زمانی که زندگیمان را آغاز کردیم، همسرم روحانی نبود، او در سال 76 روحانی شد که برههای از زندگیمان گذشته بود و دو تا بچه داشتیم، ولی کاملاً روحیه حاج آقا روحیه روحانی بود، فقط لباس نداشت، البته به من نگفته بود که میخواهد روحانی شود، آن زمان معاونت آموزشی دانشگاه الهیات را بر عهده داشت، چون دوره اولیه دانشگاه بود و زبانشان هم خوب بود، جاهای مختلف دعوت میشد، کاملاً رفتارهای روحانی، هر جایی دوست نداشت برود، مثلاً از اینکه بازار، پارک یا مکانهایی که برایش هدف خاصی نداشت، برویم خوشش نمیآمد، من قبل از اینکه لباس روحانیت بپوشد، خیلی چیزهایی که یک روحانی رعایتش را میکند از او دیده بودم، برای من روحانی شدن همسرم خیلی تفاوتی نکرد.
از آنجایی که دیده بودم پدرم مشغله زیادی دارد، وقتی ازدواج کردم، حقیقتش دوست نداشتم همسر روحانی شوم، چون فکر میکردم همسرم در خانه نباشد و سختیهایی که مادرم به دوش کشیده من هم به دوش بکشم، برایم یک مقدار سخت بود، گرچه عملاً همین اتفاق بدون لباس هم افتاد، ایشان اینقدر فعالیتهای اجتماعیشان در لباس عادی زیاد بود که بعد از روحانیت هم خیلی تفاوت نکرد، من هم در این زمینه کم کم پخته شده بودم.
از آنجایی که تجربه دارم [این را می گویم]، وقتی مادرهایی میآیند و میگویند ما پسرمان میخواهد روحانی شود، یک دختر معرفی کن، میگویم: زیاد اصرار نداشته باشید که حتماً بگویید میخواهد لباس روحانیت بپوشد یک مدتی [داماد] بدون لباس روحانیت بروند و بیایند تا این آمادگی ایجاد شود و دختر ببیند برایش فرقی نمیکند [که داماد معمم و با لباس روحانی باشد یا نباشد و به دیدن لباس روحانیت] عادت کند، تا اینکه یک دفعه بیاییم به یک دختر 18 یا 19 ساله بگوییم [داماد معمم و لباس روحانیت پوشیده است]، واقعاً سخت است، مخصوصاً کسی که در خانوادهاش اصلاً روحانی نداشته سخت است، در مورد عروسم همین شد، پسرم اصرار داشت که لباس روحانیت بپوشد، اولاً پدرم اجازه نمیداد و میگفت که باید تحصیلاتتان به جایی برسد که لیاقت لباس روحانیت داشته باشید و بعد از مدتی که رفتوآمد داشت، لباس روحانی را پوشید.
منبع