-
دسته ای دیگر که خداوند آنها را خالد در جهنم معرفی نموده است ، کفار می باشند . خداوند در سوره فرقان می فرماید:« وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْس الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك يَلْقَ أَثَاماً(فرقان 68) يُضعَف لَهُ الْعَذَاب يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ يخْلُدْ فِيهِ مُهَاناً(69) إِلا مَن تَاب وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صلِحاً فَأُولَئك يُبَدِّلُ اللَّهُ سيِّئَاتِهِمْ حَسنَت وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً(70) وَ مَن تَاب وَ عَمِلَ صلِحاً فَإِنَّهُ يَتُوب إِلى اللَّهِ مَتَاباً(71) :آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند ، و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده جز به حق به قتل نمى رسانند ، و زنا نمى كنند ، و هر كس چنين كند مجازاتش را خواهد ديد . ، چنين كسى عذاب او در قيامت مضاعف مى گردد ، و با خوارى هميشه در آن خواهد ماند . مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد كه خداوند گناهان اين گروه را به حسنات تبديل مى كند .
-
و خداوند آمرزنده و مهربان است ، و كسى كه توبه كند و عمل صالح بجا آورد به سوى خدا بازگشت مى كند ( و پاداش خود را از او مى گيرد ) .
در این آيه ، نخست از مساله شرك ، سپس قتل نفس ، و بعد از آن زنا سخن به ميان آمده ، از بعضى از روايات استفاده مى شود كه اين سه گناه از نظر ترتيب اهميت به همين صورت كه در آيه آمده اند مى باشد . ابن مسعود از پيامبر گرامى اسلام (ص) چنين نقل مى كند عرض كردم : كدام گناه از همه گناهان بزرگتر است ؟ فرمود : اين كه براى خدا شبيهى قرار دهى در حالى كه او تو را آفريد ، عرض كردم بعد از آن كدام گناه ؟ فرمود : اينكه فرزند خود را از ترس اينكه مبادا با تو هم غذا شود به قتل برسانى ! ، بازعرض كردم بعد از آن كدام گناه ؟ فرمود : اينكه به همسرهمسايه ات خيانت كنى در اين هنگام خداوند تصديق سخن پيامبر (ص) را در اين آيه نازل كرد : « و الذين لا يدعون مع الله الها آخر ... .» گرچه در اين حديث سخن از نوع خاصى از قتل و زنا به ميان آمده ، ولى با توجه به اطلاق مفهوم آيه ، اين حكم درباره همه انواع آن مى باشد و مورد روايت مصداق واضحترى از آن است .
از آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در آيه بعد روى آن تكيه كرده مى گويد : كسانى كه مرتكب اين امور شوند عذاب آنها در قيامت مضاعف مى گردد ، و با خوارى ، جاودانه در عذاب خواهد ماند ( يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهانا ) . در اينجا دو سؤال پيش مى آيد : نخست اينكه چرا عذاب اين گونه اشخاص مضاعف مى گردد ؟ چرا به اندازه گناهشان مجازات نشوند ؟ آيا اين با اصول عدالت سازگار است ؟ ديگر اينكه در اينجا سخن از خلود و عذاب جاويدان است ، در حالى كه مى دانيم خلود تنها مربوط به كفار است ، و از سه گناهى كه در اين آيه ذكر شده تنها گناه اول كفر مى باشد ، و اما قتل نفس و زنا نمى تواند سبب خلود گردد ؟ مفسران در پاسخ سؤال اول ، بحث بسيار كرده اند ، آنچه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه منظور از مضاعف شدن عذاب اين است كه بر هر يك از اين گناهان سه گانه كه در اين آيه مذكور است مجازات جداگانه اى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است . از اين گذشته گاه يك گناه سرچشمه گناهان ديگر مى شود ، مانند كفر كه سبب ترك واجبات و انجام محرمات مى گردد ، و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است . به همين جهت بعضى از مفسران اين آيه را دليل بر اين اصل معروف گرفته اند كه كفار همانگونه كه مكلف به اصول دين هستند ، به فروع نيز مكلف مى باشند ( الكفار مكلفون بالفروع كما انهم مكلفون بالاصول ) .
-
و اما در پاسخ سؤال دوم مى توان گفت كه بعضى از گناهان به قدرى شديد است كه سبب بى ايمان از دنيا رفتن مى شود ، همانگونه كه درباره قتل نفس در ذيل آيه 93 سوره نساء آمده . در مورد زنا مخصوصا اگر زناى محصنه باشد نيز ممكن است چنين باشد . اين احتمال نيز وجود دارد كه خلود در آيه فوق در مورد كسانى است كه هر سه گناه را با هم مرتكب شوند ، هم شرك ، هم قتل نفس و هم زنا ، شاهد بر اين معنى آيه بعد است كه مى گويد:« الا من تاب و آمن و عمل صالحا »: مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به اين ترتيب مشكلى باقى نخواهد ماند . خداوند در سوره بلد نیز در مورد خلود کفار در جهنم می فرماید:« فَأَنذَرْتُكمْ نَاراً تَلَظى(بلد14) لا يَصلَاهَا إِلا الأَشقَى(15) الَّذِى كَذَّب وَ تَوَلى(16) »: و من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم . كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود . همان كس كه آيات ( خدا را ) تكذيب كرد و به آن پشت نمود . مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند و گروه بى ايمان بخيل تقسيم كرده ، و سرنوشت هر كدام را بيان نموده است. از آنجا كه يكى از شعب هدايت هشدار و انذار است .
در آيه بعد مى افزايد : حال كه چنين است من شما را از آتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم !. تلظى از ماده لظى ( بر وزن قضا ) به معنى شعله خالص است ، و مى دانيم شعله هاى خالص و خالى از هر گونه دود گرما و حرارت بيشترى دارد ، و گاه واژه لظى به خود جهنم نيز اطلاق شده است . سپس به گروهى كه وارد اين آتش بر افروخته و سوزان مى شوند اشاره كرده مى فرمايد : كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود ( لا يصلها الا الاشقى ) . و در توصيف اشقى مى فرمايد : همان كسى كه آيات خدا را تكذيب كرد و به آن پشت نمود .
بنابر اين معيار خوشبختى و بدبختى همان كفر و ايمان است با پيامدهاى عملى كه اين دو دارد ، و به راستى كسى كه آن همه نشانه هاى هدايت وامكانات براى ايمان و تقوى را ناديده بگيرد مصداق روشن اشقى و بدبخت ترين مردم است . درجمله الذى كذب و تولى ممكن است تكذيب اشاره به كفر و تولى اشاره به ترك اعمال صالح بوده باشد ، چرا كه لازمه كفر همين است . و نيز ممكن است هر دو اشاره به ترك ايمان باشد به اين ترتيب كه اول پيامبر خدا را تكذيب مى كند ، و بعد پشت كرده براى هميشه از او دور مى شود . بسيارى از مفسران در اينجا اشكالى را مطرح كرده ، و به پاسخ آن پرداخته اند ، و آن اينكه : آيات فوق نشان مى دهد كه آتش دوزخ مخصوص كفار است ، و اين مخالف چيزى است كه ازآيات ديگر قرآن و مجموعه روايات اسلامى استفاده مى شود كه مؤمنان گنهكار نيز سهمى ازآتش دوزخ دارند .
-
همچنین خداوند در مورد خلود و جاودانگی عذاب فجار می فرماید:«إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِى نَعِيم(انفطار ،13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِى جَحِيم(انفطار،14) يَصلَوْنهَا يَوْمَ الدِّينِ(انفطار،15) وَ مَا هُمْ عَنهَا بِغَائبِينَ(انفطار،16) : مسلما نيكان در نعمت فراوانى هستند . و بدكاران در دوزخند . روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند . و هيچگاه از آن غائب و دور نيستند . فجار جمع فاجر در اصل از فجر به معنى شكافتن وسيع است ، و طلوع صبح را به اين جهت طلوع فجر مى گويند كه گوئى پرده سياهى شب با سپيده دم به كلى شكافته مى شود ، و از همين رو واژه فجور در مورد اعمال كسانى كه پرده عفاف و تقوى را مى درند و در راه گناه قدم مى گذارند به كار مى رود . جحيم از ماده جحم ( بر وزن فهم ) به معنى بر افروختن آتش است ، بنا بر اين جحيم همان آتش فروزان و شعله ور است ، و معمولا در تعبير قرآن به معنى دوزخ آمده . و اينكه مى فرمايد : نيكوكاران در بهشت ، و بدكاران در دوزخند ممكن است به اين معنى باشد كه آنها هم اكنون نيز در بهشت و دوزخ وارد شده اند ، و در همين دنيا نيز نعمتهاى بهشتى و عذابهاى دوزخى آنها را فرا گرفته ، همانگونه كه در آيه 54 سوره عنكبوت مى خوانيم : «و ان جهنم لمحيطة بالكافرين» : دوزخ كافران را احاطه كرده است . ولى جمعى گفته اند كه اينگونه تعبيرها اشاره به آينده حتمى است . در آيه بعد توضيح بيشترى درباره سر نوشت فاجران داده ، مى افزايد :
آنها در روز جزا داخل دوزخ مى شوند و با آتش آن مى سوزند ( يصلونها يوم الدين ) . هرگاه معنى آيه گذشته چنين باشد كه آنها هم اكنون داخل دوزخند اين آيه نشان مى دهد كه در روز قيامت ورود بيشتر و عميقترى در اين آتش سوزان مى يابند و اثر آتش را به خوبى احساس مى كنند . يصلون از ماده صلى ( بر وزن سعى ) به معنى دخول در آتش و سوختن و برشته شدن و تحمل درد و رنج آن ، آمده است . و باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد : آنها هيچ گاه از آن غائب و دور نيستند ( و ما هم عنها بغائبين ) . بسيارى از مفسران اين جمله را دليلى بر خلود و جاودانگى عذاب فجار گرفته اند ، و چنين نتيجه گيرى كرده اند كه منظور از فجار در اين آيات كفارند ، چرا كه خلود و جاودانگى جز در مورد آنها وجود ندارد ، بنا بر اين فجار كسانى هستند كه پرده هاى تقوى و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريده اند ، نه به خاطر غلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان . ضمنا آيه فوق اين حقيقت را نيز بازگو مى كند كه عذاب دوزخيان هيچگونه فترتى ندارد ، و حتى براى ساعت و يا لحظه اى از آن دور نمى شوند .
-
هم چنین خداوند در سوره حجر می فرماید:«رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ »(حجر ،2) :چه بسا كه كافران دوست مىدارند كه كاش مسلمان بودند .روایات مختلفی در زمینه این آیه و بحث خلود درجهنم ذکر شده است از جمله: قمى در تفسيرش به سند خود از پدرش از ابن ابى عمير از عمر بن اذينة از رفاعه از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: چون روز قيامت مىشود منادى از ناحيه خداى تعالى ندا مىكند كه هيچ كس جز مسلمان به بهشت نخواهد رفت، آن روز است كه كفار آرزو مىكنند اى كاش در دنيا مسلمان بودند. آن گاه اين آيه را تلاوت فرمودند:« ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» (حجر، 3) يعنى رهايشان كن تا مشغول عمل خودشوند،" فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ" « تفسير قمى، ج 1، ص 372 و 373».عياشى از عبد اللَّه بن عطاء مكى از امام باقر و امام صادق (ع) نظير اين روايت را آورده است « تفسير عياشى، ج 2، ص 239. ح 1.».
و در الدر المنثور است كه طبرانى- در كتاب الأوسط- و ابن مردويه به سند صحيح از جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: مردمى از امت من به جرم گناهانشان عذاب مىشوند و هر قدر كه خدا بخواهد در آتش خواهند بود، آن گاه مشركين در آنجا ايشان را سرزنش مىكنند و مىگويند چرا ايمان و تصديق شما سودى برايتان نداشت در نتيجه هيچ موحدى نمىماند مگر آنكه خداوند از آتش بيرونش مىآورد. آن گاه اين آيه را تلاوت فرمودند:" رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ»: (حجر ،2) :چه بسا كه كافران دوست مىدارند كه كاش مسلمان بودند.« الدر المنثور، ج 4، ص 92».اين معنى به طريق ديگرى از ابو موسى اشعرى و ابو سعيد خدرى و انس بن مالك نيز از آن جناب روايت شده است .
و در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم و ابن شاهين- در كتاب السنة- از على بن ابى طالب (ع) روايت كردهاند كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: موحدين هر امتى كه مرتكب گناهان كبيره شده باشند در صورتى كه توبه نكرده و از آن پشيمان نباشند داخل جهنم مىشوند و در آنجا نه چشمهايشان كبود مىشود، و نه بدنشان سياه مىگردد، و نه همنشين شيطان مىشوند و نه دچار غل و زنجير مىگردند، نه حميم مىآشامند و نه قطران مىپوشند، و خداوند خلود در جهنم را بر جسدهايشان حرام مىكند، براى همين كه موحدند، و صورت هايشان را بر آتش حرام مىكند، بخاطر اينكه سجده كردهاند.و از همينها افرادى هستند كه آتش تا روى پايشان را و افرادى تا پشت پاهايشان را مىگيرد، و افرادى تا رانشان و افرادى تا كمرشان و عدهاى تا گردنشان فرا مىگيرد. و اين به خاطر تفاوت گناهانى است كه مرتكب شدهاند. از نظر مدت هم بعضى يك ماه در آتش هستند و بعضى يك سال، ولى سرانجام بيرون مىآيند وطولانىترين توقف ايشان به قدر عمر دنياست از روزى كه خلق شده تا روزى كه فانى مىگردد.
-
سبب بيرون شدنشان از جهنم اين است كه يهود و نصارى و هر كه در آتش هست از اهل هر دين و هم چنين اهل شرك به اهل توحيد مىگويند: شما به خدا و كتب و رسل او ايمان آورديد و در عين حال با ما در جهنميد، پس ايمان شما بيهوده بود.آن وقت است كه خدا به ايشان غضبى مىكند كه براى هيچ امرى آن طور غضب نكرده باشد. آن گاه مؤمنين را از جهنم بيرون آورده بر سر چشمهاى كه ميان بهشت و صراط قرار دارد مىبرد، پس در آنجا مىرويند مانند طرثوث كه در خاشاك و كف سيل مىرويد، آن گاه داخل بهشت مىشوند در حالى كه به پيشانيهايشان نوشته است" اين ها جهنمىهايى هستند كه از آتش دوزخ آزاد شدهاند و تا خدا بخواهد در بهشت خواهند بود".و چون اين نوشته داغ ننگى بر پيشانيهاى ايشان است از خدا درخواست مىكنند كه آن را محو كند. خدا هم ملكى مىفرستد آن را محو مىكند، سپس ملائكهاى را كه با خود ميخهاى آتشين دارند دستور مىدهد تا در جهنم را به روى باقيماندگان ببندند و با آن ميخها ميخكوبشان كنند اينجاست كه خداى تعالى كه در عرش قرار گرفته فراموششان مىكند و اهل بهشت هم در سرگرميشان به نعيم و لذت بهشتى از آنان غافل مىگردند و خداى تعالى در اين خصوص فرموده:« رُبَما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ» « الدر المنثور، ج 4، ص 93 و 94».
و نيز در آن كتاب است كه احمد و ابن مردويه از ابى سعيد روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا (ص) چوبى در زمين فرو برد و چوب ديگرى پهلوى آن و چوبى ديگر بعد از آن در زمين نشانيد و فرمود هيچ مىدانيد كه اين چيست؟اصحاب گفتند: خدا و رسول داناتر است. فرمود: اين انسان است و اين اجل او و اين آرزوى اوست و او همواره در پى رسيدن به آرزوهاست و غافل از اينكه اجل قبل ازآرزوهايش قرار دارد « الدر المنثور، ج 4، ص 94». قريب به اين معنا به چند طريق نيز از انس از رسول خدا (ص) روايت شده است.و در مجمع البيان از امير المؤمنين (ع) روايت كرده كه فرمود:ترسناكترين چيزى كه بر شما مىترسم پيروى هواى نفس، و درازى آرزو است، چون پيروى هوى و هوس شما را از حق جلوگيرى مىكند و درازى آرزو آخرت را از يادتان مىبرد «2». و در تفسير قمى در ذيل آيه«ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ ، حجر ، 4» از معصوم نقل كرده كه فرمود: يعنى اگر ملائكه را نازل كنيم ديگر مهلتشان نداده هلاكشان مىكنيم. « مجمع البيان، ج 6، ص 329.»
-
خـلود بـه مـعـنـاى ((جـاودانـگى )) است و در آيات قرآن به خلود و جاودانگى بهشتيان در بهشت و گـروهـى از جـهـنـمـيـان در جـهـنـم تـصـريـح شـده اسـت . البـتـه هـمـچـنـان كـه اصـل پـاداش مـورد نـقد و انكار واقع نشده ، جاودانگى پاداش نيز مورد نقد و ايراد واقع نشده و تـنـهـا جـاودانـگى كيفر مانند اصل كيفر مورد نقد و انكار قرار گرفته است . از اين رو منظور از ((خـلود)) در ايـن بـحث ، اقامت جاويد و ابدى در دوزخ و معذّب بودن به عذاب آن است ؛ بنابراين اگـر كـسـى به اقامت جاويد در جهنّم معتقد نباشد يا باشد ولى بگويد در آخر كار، فرد جهنمى ديـگـر احـسـاس عـذاب نـمى كند يا عذاب نمى شود يا جهنّم براى او سرد و لذيذ مى گردد، چنين كـسـى نيز منكر ((خلود)) است . اعتقاد به ((خلود)) يعنى اعتقاد به اين كه كسانى براى هميشه در جهنّم معذّب خواهند بود.
-
http://tahoor.com/images/im_7.gif
و از جمله اشكالات بر خلود در جهنم این گونه مطرح می شود که:
بهشت معبر و گذرگاست نه مقر و منزل همیشگی
بهشت و جهنّم معبري است به منزل و مقرّي. بهشت معبر مطيع است در صراط مستقيم، و مخلّد در آنست در دورة تعيّن ملكات خيريّه. و جهنّم معبر عاصي است در صراط مُعْوَج افراط و يا تفريط، و مخلّد در آنست در دورة تعيّن ملكات شرّيّه. و خلود در هردو محدود است به حدّ آسمان و زمين، مگر آنچه از مقتضيات آن آثار خارج شود. و مقرّ و مقصد فقط فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ (آیه 55 سوره قمر، «در نشیمنگاه صدق و راستی در نزد سلطان مالک مقتدر) است.
و اگر بنا بود جهنّم منزلگاه بود، اين عالم با شكوه و عظمتِ آفرينش كه نمايندة آفرينندة عظيم الشّأن: خداوند داناي تواناي عادل حكيم است، در نهايت پستي و حقارت و هرج و مرج، و بي سر و ته و بسيار كم فائده بود. براي آنكه حسّاً مييابيم كه بيشتر اهل آن، بيدانش و بينش هستند؛ و پارهاي از آنهائي كه چيزي ميدانند، ميكنند آنچه نبايد بكنند، و نميكنند آنچه بايد بكنند؛ مگر قليلي، چنانكه خداوند ميفرمايد: وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (آیه 13 سوره سبا، «و کمی از بندگان من سپاسگزار هستند») پس بيشتر اهل عالم بايد در جهنّم مخلّد و در عذاب مؤبّد باشند.
و در اين نزديكي يافتي كه هر مصنوع نمايندة آثار صانع خود است، پس اين مصنوع فاسد و مخلّد در جهنّم إلي الابد ـ به معنائي كه ميگويند: تا خدا خدائي ميكند ـ كه به هيچ وجه قابل اصلاح نباشد و خلاصي و نجاتي براي او ميسّر نشود؛ العَياذُ بالله نمايندة عجز، يا جهل، يا بيهوده كاري، يا ظلم صانع خواهد بود؛ وَ قَدْ تَعالَي اللَهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوًّا كَبيرًا.
پس مراد از خلود چنانكه گفتيم، خلود در دورة ملكات و موافق با آثار آن تعيّنات است.
-
بر اين گفتار، جهاتي از اشكال و ايراد وارد است كه بر مصنّف مقاله خلط شده است:
بهشت و جهنم مظهر اسماء جمالیه و جلالیه خداوند
أوّلاً: اعمال نيكوي مؤمنان صراط و معبري است براي وصول به مقام جمال و لقاي حضرت احديّت، و صراط مستقيم است براي مقام فناء در ذات حضرت لايزالي. و اعمال زشت كافران صراط و معبري است براي وصول به مقام جلال كبريائي، و صراط مُعوَج افراط و تفريط است براي مقام فناء در كبريائيّت و قهّاريّت حضرت حقّ سبحانه و تعالي. و پس از حصول نيستي و فناء محض به وسيلة اعمال صالحه و يا اعمال طالحه، بهشت و جهنّم است، و آنها در زندگيِ پس از مرگ و در عالم بقاء ميباشند؛ و بنابراين أبداً بهشت معبر مطيعان و جهنّم معبر عاصيان نخواهد بود.
بهشت و دوزخ هر كدام تجسّم اعمال نيك و زشت است، كه نفس اعمال در دنيا معبر بوده است، و ليكن چون تجسّم ملكوتي آنها بعد از فناء و وصول بوده و در عالم بقاء ميباشد، ديگر معبر بودن معني ندارد، زيرا معبر در راه وصول است نه پس از وصول؛ و بنابراين حتماً بايد منزلگاه و مقرّ اصلي بوده باشند.
و ثانياً: گفتار قرآن كريم: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ فقط دربارة مقرّ و مقصد متّقيان و پرهيزگاران است، زيرا كه قبلاً فرموده است: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّـ'تٍ وَ نَهَرٍ. «پرهيزگاران در بهشتهائي و نهرهائي از آب روان هستند.»
و مقرّ و مقصد همة فرق و طوائف چنين نيست؛ بعضي همچون نفس مطمئنّه، در عباد خدا و در بهشت خاصّ او هستند، و بعضي همچون مقرّبون در بهشتهاي نعيم هستند، و بعضي عِنْدَ رَؤوفٍ رَحيمٍ، و بعضي عِنْدَ سَلاَمٍ مُؤْمِنٍ ميباشند. و خلاصه هر يك از بهشتيان تحت اسم خاصّي واقعند.
و امّا دوزخيان تحت اسماء قَهّار، و جبّار، و ذوالكِبرياء و شديد العقاب، و خيرالماكرين، و منتقم، و شديد البطش و غيرها ميباشند؛ و هر يك از آنها تحت اسم خاصّي قرار د
-
و ثالثاً: موجوداتِ حقير و ضعيف اين عالم، و گنهكاران و بَدان و شَروران، همه از روي حكمت بالغه و مصلحت تامّة حقّ آفريده شدهاند، و گرنه اصل آفرينش آنها غلط بود؛ و ميدانيم كه غلط و خلط و اشتباه در دستگاه تكوين و عالم آفرينش راه ندارد، و عليهذا آنچه به نظر ما بد ميآيد، در نظر ما بد است نه در اصل تكوين و مصلحت عامّة عالم خلقت.
پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت***آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد (دیوان حافظ)
تمام اين عاصيان و جاهلان و كم انديشان، مظهر جلال حضرت حقّاند سبحانه و تعالي؛ وَ لِلَّهِ الاْسْمَآءُ الْحُسْنَي' (آیه 180 سوره اعراف)، و همه ظهور و تجلّي او هستند. و در اين مقام ذرّة بيمقدار با خورشيد جهانتاب فرقي ندارد، و قطره و اقيانوس بيكران تفاوتي ندارند. عالم وجاهل، بهشتي و دوزخي، سعيد و شقيّ، همه و همه مخلوق او و تحت ارادة قاهرة او هستند؛ و از اين جهت كجا ميتوان بدين دستگاه آفرينش نسبت عيب داد؟
هر كدام، در راه و طريق خود سلوك مينمايند، و سير دارند تا تحت اسمي خاصّ از اسماء جماليّه و يا جلاليّة حضرت حقّ سبحانه و تعالي فاني شوند، و هر يك در كينونت هويّتِ خود به بقاء رسند، و اين عالم پر شكوه و با عظمت از بهشتي و دوزخي، و از بهشت و دوزخ، همه با ابّهتِ عجيب و استحكام بُهتانگيز بر جاي باشد.
بهشت و دوزخ، و بهشتي و دوزخي، هر دو، دو جلوه از ذات حقّاند؛ جلوة جمال و جلوة جلال.
انوار جمال تست در ديدة هرمؤمن* آثار جلال تست در سينة هر كافر (دیوان مغربی)
نه اينكه تنها فقط جلوة جمال، اصل است، و جلوة جلال باطل. خداوند فقط داراي اسم مليك و مقتدر نيست، اسامي ديگر دارد و آن اسماء، چه از ناحية رحمت و رحمانيّت و رحيميّت و چه از ناحية جبروتيّت و قهّاريّت، عالم را پر كرده و همه حَسَن و زيبا هستند.
پس به چه علّت ما جهنّم را عيب عالم بدانيم؟ به چه علّت جهنّميان را خرابي و نقصان كاخ آفرينش به شمار آوريم؟ به چه سبب سير موجودات را منحصراً تحت اسم رحمت رحيميّت قرار دهيم؟ آيا خود اين حصر، نسبتِ عيب و نقصان نيست؟
و علاوه اگر مصنوع كه نمايندة صانع است فاسد باشد، تفاوتي ندارد بين خلود و عدم خلود آن. در يك لحظه هم نميتواند موجود خراب و فاسد، اثر دست صانع حكيم باشد. و بنابراين چگونه ميتوان پذيرفت كه مصنوع فاسد با عنوان فساد و خرابي و عيب و نقص، در دنيا ميتواند بوده باشد و در آخرت هم در جهنّم چند صباحي ميتواند بوده باشد، ولي به عنوان خلود و دوام غير معقول است؟