وضع خطابه و منبر


... بعضى كه با اخبار اهل‏بيت(ع) سر و كار داشتند -مثل مرحوم حاج شيخ عباس قمى(رضوان الله عليه)- منابرشان مفيد و آموزنده بود و با ذكر روايات مردم را به راه سلامت و پاكى سوق مى‏دادند. امّا همه منبرى‏ها نمى‏توانستند درباره برخى اخبار مورد نياز و شرح و تفصيل آنچه براى مردم آموزنده است، سخن بگويند.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس»(1)، كسى كه عالم به زمان‏خود باشد مورد هجوم اشتباهات واقع نمى‏شود. اين روايت و ساير روايات نظير آن كه در كتب اخبار آمده و اولياء دين از شناخت زمان سخن گفته‏اند، براى پرورش افكار به مقتضاى زمان بسيار ميدان سخن دارد، ولى وعاظ آن زمان از عهده برنمى‏آمدند و نمى‏توانستند افق وسيع اين روايت و نظاير آن را به مردم بفهمانند و زمينه رشد و تعالى شنوندگان را فراهم آورند.

سخنگوى باشد زبان زمان
كه حال زمان را بود ترجمان
زمان را كسى ترجمانى كند
كه با منطقش همزبانى كند
درخت كهن كايدش بوى مرگ
به پيوند نو، نو كند بار و برگ
كهن تا نگشتى نو آموز باش
به هر روز داناى آن روز باش من از همان زمان كه پاى منبرها مى‏رفتم، دچار تضاد فكرى مى‏شدم و با خود مى‏گفتم اگر منبر آن بوده كه پيغمبر اكرم(ص) مى‏رفتند و مردم را از تمام جهات مى‏ساختند، پس اينها چيست؟ و اگر منبر آن است كه اينان مى‏روند، چرا نتايج مطلوب عايد نمى‏گردد؟
من از همان زمان متوجه شدم كه آن منبرها چنان نيست كه بايد باشد. اولياى اسلام مردم كثيرى را ساخته و چه فداكارانى را كه از ميان آنها به ميدان جنگ و جهاد نفرستاده‏اند، ولى اين منبرها چرا نمونه‏هاى آنها را نمى‏سازد؟
بارها به خود مى‏گفتم نمى‏دانم عيب اين منبرها چيست؟ نهايتاً گفتم بايد ببينيم پيغمبراكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در اين خصوص چه گفته‏اند و چه رهنمودهايى به ما داده‏اند. پس از آن كه مدتى به مطالعه اخبار و احاديث پرداختم، ديدم اصلاً روش پيغمبر اكرم و اهل بيت(ع) در مسلمان‏سازى غير از راهى است كه اين وعاظ مى‏روند. اينها چيزهايى مى‏گويند كه عملاً هيچ فايده‏اى براى مردم ندارد. مثلاً واعظى در منبر مى‏گفت من امسال در ماه مبارك رمضان مى‏خواهم توحيد بگويم. امّا بجاى آنكه براى گفتن توحيد نخست در اثبات خدا، آيات الهى، دقايق خلقت، و بعد در علم خدا، اراده خدا، قدرت خدا، فرق بين صفات ذاتى و افعالى خدا و... صحبت كند، يكباره اين آيه را مى‏خواند: شهداللّه انّه لااله الّاهو و ترجمه فارسى مى‏كرد و مى‏گفت مردم خدا بر حق است و ترديد نكنيد و ديگر توضيح و استدلالى را لازم نمى‏ديد. يا واعظى ديگر به منبر مى‏رفت و مثلاً در يك ماه رمضان، سى‏روز مردم را معطل مى‏كرد و يك سلسله مطالب مى‏گفت كه ربطى به زندگى مردم نداشت و انسان ساز نبود....
من حيث المجموع متوجه شدم منبر بايد حاوى تعاليم الهى در ساختن عقائد، اخلاق، اعمال و زندگى مردم باشد و اين مطلب در خلال روايات بسيار آمده است. نتيجه اين تشخيص آن شد كه مسير منبر از وضع عادى خود به جهت ديگرى سوق دادم و اين امر موجب استقبال گرم شنوندگان گرديد و آنچنان شد كه مجلس شوراى ملى آن روز كه در سه‏روز آخر دهه سوم ماه صفر مجلس عزادارى تشكيل مى‏داد و از وعاظ معروف دعوت مى‏نمود، مرا در سن نوزده سالگى و در دو سال پياپى جهت سخنرانى دعوت كرد.(2) (ص‏64-62).
منبرهائى كه پس از شهريور 1320 نيز متداول گرديد باز چنان نبود كه دردى را دوابكند و انسان را بسازد و رهنمودهاى اولياى اسلام را گوشزد مردم نمايد. همانطور كه قبلاً اشاره كردم، در آن ايام نيز مى‏ديدم آنچه پيغمبر(ص) و اهل‏بيت(ع) گفته‏اند، غير از حرفهايى است كه در منابر شنيده مى‏شود. فلذا معتقد شدم كه منبر را بايد از اهل‏بيت(ع) و اخبار آن ذوات مقدت فراگرفت.
بر اين‏اساس به بررسى و تحقيق در روايات پرداختم. بعضى از كتبى كه فهرستهاى خوبى داشت (مثل مستدرك الوسايل چاپ قديم) بيشتر نظرم را جلب كرد. اين كتاب از زمره كتابهايى است كه بسيار مورد استفاده من بوده است. در هر بابى كه وارد شده است مثل معاشرت با مردم، مكارم اخلاق، پنج تا شش و هفت حديث نقل مى‏كند. من از اين راه واردشدم و اين خود به مرور براى من يك روش شد. بعد هم چون خداوند ذوقى داده بود، از تجربيات و ابتكارات خاص خود در خطابه و منبر نيز استفاده مى‏كردم. به مطالعه كتب جديد هم پرداختم. كتابهاى جديد را كه در زمينه روانشناسى، جامعه‏شناسى، اخلاق و تعليم و تربيت ترجمه مى‏شد، به دست مى‏آوردم و مطالعه مى‏كردم. سپس اخبار وارده را با آن حرف‏ها مطابقت مى‏دادم و مى‏ديدم اولياى اسلام مطالبى دارند كه در كتابهاى جديد بعضاً به آنها توجه شده است. بدين ترتيب سبك جديدى از منبر را مطرح ساختم كه هر چند معارف مقدس قرآن و اولياء اسلام را عرضه مى‏نمود، ولى زبان و صورت خاصى داشت كه متناسب با شرايط و مقتضيات روز بود و مخاطب را وادار به فكر مى‏ساخت و تحت تأثير قرار مى‏داد.
واعظ علاوه بر اينكه بايد از آيات، اخبار، تاريخ، اشعار و مسايل فقهى مورد احتياج مردم‏استفاده كند، بايد هنرمند هم باشد تا مطالب دينى را در هر مورد با آهنگ و قيافه و حركات مناسب آن ادا كند و بتواند از اين راه در شنوندگان اثر فورى و عميق بگذارد... (ص‏99).

1 - ابومحمدحسن بن شعبه حرانى، تحف العقول عن آل الرسول، به تصحيح على‏اكبر غفارى، تهران، موسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1404 قمرى، ص‏356.
2 - دعوت نامه اول به تاريخ 28 صفر 1345 قمرى برابر با 14 شهريور 1305 شمسى از سوى سيدمحمد تدين، رئيس وقت مجلس شوراى ملى و دعوت نامه دوم نيز به همان عبارت و به تاريخ 26 صفر 1346 قمرى برابر با اول شهريور 1306 شمسى از سوى حسين پيرنيا، رئيس وقت مجلس شوراى ملى امضا شده است.

مأخذ: کتاب زبان گویای اسلام در کتابخانه تبیان