تذکر: برای دیدن زندگی‌نامه آیت الله آقاى حاج شيخ محسن محمدي عراقي اراکي دامت برکاته این‌جا را کلیک کنید.
موضوع: جایگاه علم‏اصول ۱

[درس ۱، خارج اصول 84-83]


1383/06/27
مقدّمات بحث


درآمد:
قال الله تعالی فی کتابه: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون﴾.
اوّلین نکته‏ای که در مباحث دینی - بالأخص در فقه و اصول - باید به آن التفات داشت، این‏است‏که غایت از این درس‏ها، این بحث‏ها، همان حذر است: ﴿لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ است که خشیت خداست: ﴿إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء﴾.
باید تحصیل ما تحصیل خشیت آفرین باشد و شرط خشیت آفرینی‏اش این‏است‏که برای خدا باشد، همراه با تواضع باشد. امتیازی که علوم‏دینی بالأخص فقه و اصول بر سایر علوم دارند - علاوه بر شرفشان و غایات سامیه‏ای که بر این علوم بار می‏شود - خاصّیتی است که از لحاظ تأثیر‏گذاری بر شخصیّت اخلاقی متعلّم دارد؛ علوم دیگر از لحاظ شخصیّت سازی غالباً خنثی هستند، ولی علوم دینی طبیعتاً سازنده و کمال‏آفرین‏اند.
علم‏دینی، فی‏نفسه هادی و ره‏گشاست و بر‏طرف‏کننده‏ی غواشی و غشاوات است؛ مگر اینکه خود انسان از این علم‏دینی، مانعی بسازد؛ البته اگر علم‏دینی را وسیله‏ای برای تفاخر و تکبّر و اغراض دنیوی قرار بدهد همین‏طور خواهد شد: «مَن طَلَبَ العِلمَ لیُبَاهی بِهِ العُلماءَ أو یُمارِی بِهِ السُفَهَاءَ أو یَصرِفَ وُجُوهَ الناسِ إلیهِ فَلْیتَبوَّءْ مَقعَدَهُ مِنَ النَار». اینچنین طلب علمی، جز ایجاد مانع در طریق خدا - هم برای خود انسان هم برای دیگران - نتیجه‏ای نخواهد داشت.
لکن اگر اینچنین نباشد، اگر علم، علم‏دینی برای اغراض‏دنیوی نباشد، خود علم‏دینی، سازندگی دارد و هرچه بر اخلاص‏متعلّم افزوده شود بر نتائج و ثمرات و برکات این علم دینی افزوده خواهد شد، در روایت است که : «إنَّ الملائِکةَ لَتضَعُ أجنِحَتَها لِطالِبِ العِلم». «تضَعُ أجنِحَتَها» یعنی: فرشتگان در برابر طالب علم نهایت خضوع و تواضع می‏کنند. خضوع ملائکه‏ی الهی یعنی خضوع جهان هستی، یعنی همه‏ی تشکیلات جهان در برابر کسی که برای خدا طلب‏علم می‏کند، خضوع می‏کنند: «مَن تَعَلَّمَ العِلمَ وَعَمِلَ بِهِ وَعَلّمَ لله دُعِی فی مَلَکوتِ السَّمواتِ عَظیماً» . کسی که برای خدا درس فرا بگیرد، برای خدا به دیگران بیاموزد، برای خدا به آنچه آموخته است عمل کند؛ در ملکوت آسمان‏ها، بزرگ نامیده می‏شود.
امیدواریم خدای متعال، به همه‏ی ما توفیق اخلاص کامل، عنایت کند و هر چه بر عمر ما می‏افزاید؛ بر علم ما و بر اخلاص ما، بیافزاید؛ إنَّهُ سَمِیعٌ مُجیب.
برای شروع به بحث اصول، مطالبی را به عنوان مقدّمه، باید مطرح کنیم؛ که ره‏گشاست و زمینه‏ی بررسی علمی مسائل این علم را فراهم می‏کند:
مقدّمه‏ی‏اوّل : جایگاه علم‏اصول:
لازم است جایگاه علم‏اصول را در میان سایر علوم و بالخصوص علوم‏اسلامی معیّن کنیم و همچنین نسبت این علم به علم‏فقه را به‏طور اجمال معیّن کنیم.
برای اینکه جایگاه علم‏اصول در میان سایر علوم مشخص شود، ضروری است تقسیم‏بندی کلّی علوم را از جهات متعدد، بیان کنیم.
علوم را به چند لحاظ کلی، می‏توان تقسیم و دسته‏بندی نمود:
۱. تقسیم‏بندی‏اوّل علوم :
تقسیم‏بندی علوم به‏لحاظ روش اثبات و استدلال (صورت استدلال) :
«علم» در لغت: به معنای انکشاف مجهول است و علم به‏معنای انکشاف مجهول سببی دارد و لذا علوم به‏لحاظ نوع سببی که برای کشف مجهول در آنها به‏کار گرفته می‏شود به دو قسم اصلی قابل تقسیم‏اند:
۱. علوم‏بلا‏واسطه: منظور از علم‏بلا‏واسطه، آن نوع کشف‏مجهولی است که علم دیگری واسطه‏ی آن قرار نمی‏گیرد؛ یعنی اینچنین نیست که آدمی به سبب معلومی دیگر به معلوم جدید دست یابد، بلکه معلوم جدید بدون واسطه، برای آدمی حاصل می‏گردد. علوم بلا واسطه چند نوع‏اند:
۱) علم‏حسّی: محسوسات، علوم بدون واسطه‏اند؛ یعنی آدمی علم‏محسوس خود را از علمی پیشین نمی‏گیرد؛ این نوع علم، با ابزار حسّ به‏دست می‏آید و مقدّمه‏اش، به‏کارگیری حسّ است.
۲) علم‏فطری: علومی هستند که آدمی بالفطره به آنها دست می‏یابد و از درون آدمی، می‏جوشند؛ می‏توان علم به بدیهیّات را از این دسته علوم برشمرد؛ این نوع علم با ابزار ذهن و پس از به‏کار‏گیری آن، به‏دست می‏آید و مقدّمه‏اش، به‏کار‏افتادن ذهن است.
۳) علم‏حدسی: کشف مجهولی است که به‏طور طبیعی نیازمند به معلوم سابق است، لکن ذهن احیاناً و به‏گونه‏ای جهشی و بدون واسطه بدان دست می‏یابد، این نوع علم با ابزار قوه‏ی ذهن به‏دست می‏آید و مقدّمه‏اش، به‏کار‏افتادن قوه‏ی استدلال ذهنی است.
۴) علم‏کشفی: در این قسم از علم، معلوم به‏طور مستقیم، برای آدمی جلوه می‏کند و پرده از روی مجهول برداشته می‏شود؛ ابزار این علم، قوه‏ای است فوق ذهنی که از آن در تعابیر دینی، به قوه‏ی قلب تعبیر می‏شود؛ این علم، برای انسان‏ها از طریق ریاضت، قابل اکتساب است.
۵) علم‏الهامی: در این نوع از علوم، معارفی از سوی خدا به بشر إلقاء می‏شود؛ این نوع از معارف، همراه معجزه وتحدّی نیستند؛ این نوع علم، اکتسابی نیست.
۶) علم‏تسدیدی یا علم‏عصمت: علم خاصّی است که آدمی را از خطا مصون می‏دارد؛ این علم نیز با ابزار قوه‏ی فوق ذهنی (یعنی قلب) به‏دست می‏آید و از سوی خداست؛ این علم، اکتسابی نیست. برهان‏ربّ که به یوسف نشان داده شد، از این نوع علم است.
۷) علم‏وحی: علمی است که از سوی خدا به‏طور مستقیم، به انبیا عطا می‏شود و همراه با معجزه می‏باشد. تشریعات الهی، ازاین طریق به انسان ابلاغ می‏شود؛ ابزار این علم، همان قوه‏ی مافوق ذهنی است که از آن به قلب تعبیر می‏شود؛ این علم نیز قابل اکتساب نیست.
این‏ها اقسام علوم بلاواسطه‏اند؛ در این دسته از علوم، استدلالی در کار نیست؛ زیرا معلوم در آنها بلا‏واسطه‏ی معلوم دیگر حاصل است و لذا از این تقسیم‏بندی خارج‏اند.
۲. علوم مع‏الواسطه : این علوم را می‏توان، علوم‏استدلالی نیز نامید؛ زیرا به‏واسطه‏ی علم پیشین به‏دست می‏آیند؛ در علوم مع‏الواسطه که کشفِ مجهول در آنها، به‏واسطه‏ی معلوم پیشین، انجام می‏گیرد؛ نظر به اینکه این کشف مجهول به‏واسطه‏ی معلوم پیشین، یک حرکت و انتقال ذهنی است؛ لذا این حرکت و انتقال از معلوم به مجهول، روش و قانون می‏خواهد.
این روش به لحاظ نوع مجهول - که وجود هل بسیطه است یا وجود هل مرکّبه و اگر هل مرکّبه است، یا وجود کمّی است یا کیفی - به چند نوع تقسیم می‏شود:
۱) برای اثبات وجود هل‏بسیطه که کار فلسفه‏ی‏اُولی است، تنها برهان عقلی کاربری دارد.
۲) برای اثبات وجود هل‏مرکّبه، اگر وجود مورد سؤال، کمّی باشد، علاوه بر روش برهانی و استقرائی روش کمّی نیز کاربرد دارد.
۳) اگر وجود مورد سؤال در هل مرکبه، وجود کیفی باشد، روش قیاسی برهانی و روش استقرائی، کاربرد دارد.
از آنچه گفتیم معلوم شد، روش های علوم در سه روش خلاصه می شوند:
۱) روش‏کمّی یا آماری Quantitative : در این روش، حرکت فکر از مساوی نامنظّم به مساوی منظّم است. این روش، مبتنی بر تعداد و آمار و دسته بندی کمّی داشته هاست. از این روش می توان در قضایای هل مرکبه‏ی کمّی بهره گرفت.
۲) روش‏کیفی‏برهانی: در این روش، حرکت فکر از عام به خاصّ است و مبتنی بر استنباط نتیجه از قواعد و مسلّمات کلّی پیشین است. این روش، همانگونه که گفتیم در قضایای هل بسیطه و هل مرکبه کاربرد دارد.
۳) روش‏کیفی‏استقرائی: در این روش، حرکت فکر از خاص به عامّ است و مبتنی بر نتیجه‏گیری از حساب‏احتمالات است. از این روش، می‏توان برای اثبات قضایای هل‏مرکبه‏ی‏کیفی بهره‏جست.
علم‏اصول: از علومی است که درباره‏ی هل‏مرکبه‏ی دلیل بر حکم‏فقهی بحث می‏کند، بنابر این، درباره‏ی هل‏مرکبه‏ی‏کیفی، بحث می‏کند، نه کمّی؛ لذا روش‏کمّی در این علم، کاربرد ندارد؛ مگر به طور عرضی و جانبی.
روش‏اصلی در این‏علم، روش‏کیفی Qualitative است که از هر دو قسم این روش (یعنی: هم استقراء و هم قیاس) در این علم، بهره برده می‏شود.
در مباحثی نظیر: حجّیت‏اجماع و سیره و تواتر و نیز مباحث علم‏اجمالی، شیوه‏ی‏استقرائی کاربرد دارد و در سایر مباحث از شیوه‏ی‏برهانی استفاده می‏شود.

منبع: پایگاه رسمی اطلاع رسانی آیت الله محسن اراکی