لطفاً کليه فايل هاي قابل دانلود در اين سايت، مخصوصاً فايل هاي پيوست شده را با نرم افزارهاي مخصوص مديريت دانلود، دريافت نماييد مانند نرم افزار دانلود منيجر که در این لينک قابل دريافت و نصب است
http://mcaf.ee/6wz9g
در صورت عدم استفاده از نرم افزارهاي مخصوص دانلود و استفاده از دانلود منيجر داخلي مرورگرها احتمال دانلود ناقص فايل ها وجود دارد
-
خادم سايت حوزه
قسمت دوم مقاله
ممکن است اشکال شود که سخنان بالا به اين منتهي ميشود که آن چيزي که در مرحله استنباط و اجتهاد به درد ما ميخورد و آن چيزي که به قول معروف ثمره فقهي ميدهد، آخرين نتايجي است که در دست داريم. ولي واقعيت در استنباطات فقهي چيز ديگري است. در فقه يا اصول، اقوال گذشتگان را نقض و ابرام ميکنيد، اقوال جديد را بررسي ميکنيد، مقابله ميکنيد، ترجيح ميدهيد و در نهايت گزارهاي را انتخاب ميکنيد که در استنباط از آن استفاده ميکنيد. شما اين مرحله را در نظر نگرفتيد، فقط آن گزارههاي آخر را که در استنباط، ماحصل است، در نظر گرفتيد.
در پاسخ ميگوييم در اين کلام، فقه و اصول تا حدي به هم خلط شده است. براي روشن شدن بحث مثالي از علم اصول ميآورم. اصول عبارت است از مجموعه بحثهايي که الآن داريم. آيا يک اصولي نيازمند اين است که بگويد بحث اجتماع امر و نهي از کجا آمده است، چه تطوراتي داشته و در طول تاريخ چه دگرگونيهايي پيدا کرده است؟ گمان نميکنم چنين باشد. يک اصولي، معضل اجتماع امر و نهي را به بهترين وجهي تقرير ميکند; تقريري که شايد بسياري از قدما به آن نرسيده باشند، و سپس به حل آن ميپردازد. مهم براي وي تقرير درست مساله و پاسخ روشن و مستدل به آن است. اما اين که اولين بار چه کسي اين مساله را طرح کرده و چگونه طرح کرده و چه تطوراتي را پشتسر گذاشته، چندان اهميتي ندارد; مسائل واقعي و معقول مهم است، از هر کجا و هر زبان و هرکس که طرح شود.
نظير اين نکته در فلسفه هم مطرح است. نزاع اصالت وجود و اصالت ماهيت نزاع مهمي است. اصلا تقرير مساله در آن، اهم از پاسخ آن است، اما اين که بياييم جستوجو کنيم که در فلسفه، اصالت وجود از کجا شروع شد، اولين کسي که آن را مطرح کرد که بود، چرا اين طور شد؟ به نظر من هيچ تاثيري ندارد. تاثيري که دارد اين است که آنها مقصودشان چه بوده; يعني اگر بحثسر اين باشد که اصالت وجود و اصالت ماهيت که در فلسفه مطرح است، از اول به چه معنا طرح شده، خوب ما بايد کار تاريخي کنيم. ولي آيا واقعا يافتن اين که قدما چه «معنايي» از اين مساله اراده کردهاند، چندان اهميتي دارد؟ آنچه اهميت دارد طرح مسائل معقول و پاسخهاي موجه است. فرض کنيم ندانيم قدما دقيقا چه مسالهاي طرح کردهاند، ولي در مورد اصالت وجود و اصالت ماهيت پنج مساله قابل طرح باشد، همه اينها براي ما مهمند.
البته اين را بايد اضافه کنيم که طرح انديشههاي مهم در يک مساله سخن کاملا معقولي است و طريقه مالوف محققان است، ولي تاريخ علم نيست; مثلا کشف اين نکته که اولين بار محقق حلي اجتماع امر و نهي را طرح کرد و در اين مساله از يک بحث کلامي متاثر بود، هيچ تاثيري در حل اين مساله ندارد.
منظور من از تاريخ علم، يعني بررسي سير تحول مسائل; همچنان که در تاريخ بشريت هم همين است.
البته اين روشن است که هم علم و هم بشريتبه لحاظ هستيشناسي، (ontology) مسلما تاريخ دارد. بنده که اين جا نشستهام بيتاريخ نيستم، ولي وقتي شما يک دفعه مرا ميبينيد، به تاريخ من نگاه نميکنيد، در حالي که من در اينجا موجود تاريخي هستم. علم اصول هم که ما با اين مقطعش مواجهيم، به طور تکويني داراي تاريخ است و مگر ميشود بيتاريخ به اينجا برسد، ولي بحث اين است که من به اين تاريخ کار ندارم، گويي من اين مقطع را ميگيرم و تاريخش را فراموش ميکنم. مقصود اينها از تاريخ اين نيست که اين موجود که دست من است، خودش تاريخي است. خوب همه موجودات تاريخياند. علم اصول به اين معنا تاريخي است.
بله همين که الآن دست من است، تاريخي است، سرگذشت داشته، ولي بحث اين است که عالم به همين موجود آخر نگاه ميکند و کاري به تاريخش ندارد.
سخن اين است که در اصول مثلا ما به تاريخ انديشه کاري نداريم، بلکه با مسائل معقول کار داريم. اگر يک دفعه کسي از کره ديگري اين جا بنشيند و بدون اتصال به زمان سابق، سي مساله مهم اصولي طرح کند که تا به حال طرح نشده، براي من مهم است ولو هيچ سابقه تاريخي نداشته باشد. ما به عنوان مستنبط احکام، دنبال مسائل معقوليم. هر ابزاري را به ما بدهد، دنبالش ميرويم. تاريخ عيني به طور تکويني ما را به اين نقطه ميرساند; نه فحص تاريخي خود من. ما فحص تاريخي لازم نداريم.
ممکن است گفته شود مقصود از فحص تاريخي يک وقت اين است که بپرسيم يک فکر از چه کسي گرفته شده و چه کسي آن را پرورش داده تا اين جا رسيده; اينها تاثير ندارد، ولي کلياتي مؤثر است; مثلا فرض کنيد دخالت و تاثير مباحث عقلي در اصول يا حتي در فقه. مثلا کسي با ديد تاريخي به زمان ابنادريس نگاه ميکند، ميبيند ديد خاصي دارد، مثلا کلام را در اصول يا فقه تاثير داده است، اين يافتهها در فلسفه فقه و فقه مؤثرند.
ولي اين سخن صحيح نيست. اگر ابنادريس از کلام استفاده کرده، استفاده او چه تاثيري بر اصول يا فقه ما ميگذارد. آيا استفاده ابنادريس از کلام، دليل بر صحت استفاده او است؟ اين که استفادهاش صحيح بوده يا باطل، حرفي است که ما بايد دنبالش برويم و به اصطلاح، بحثي معياري، (normative) است و در اين فضا يافتن نکات تاريخي بيفايده است.
ممکن است گفته شود ما که ميخواهيم فلسفه اين فقه را دنبال کنيم، زماني خود آن فقيه که مستنبط حکم است ميخواهد بداند فلسفه فقهاش چيست و گاهي شخص ديگري فقه اين فقيه را مورد شناسايي قرار ميدهد. بنابراين نميتوان گفت نگاه تاريخي به فقه فقيهان گذشته فايدهاي ندارد.
ولي اين سخن مسامحه است. فقه به معناي مجموعه مسائل، به
اشخاص اضافه نميشود مگر با برخي تکلفات. مجموعه مسائل فقهي، مجموعهاي واقعي را تشکيل ميدهند که حول يک موضوع يا غرض تشکيل شدهاند. و به فيلسوف فقه مربوط نيست که چگونه به اين مجموعه مسائل نفسالامري آگاهي پيدا ميشود. بالاخره فيلسوف فقه غير از فقيه است. فيلسوف به فقه نگاه ميکند، و اگر پرسيده شود فقه چه کسي؟ در پاسخ ميگوييم: فقه، خودش يک امر تکويني و نفسالامري است، به لحاظ موضوع يا غرض متوقع از آن. و با اين نگاه، «فقه چه کسي» چندان سؤال صحيحي نيست. سؤال ديگري مطرح ميکنم تا اين نکته کمي روشن شود. امروز ما فلسفه فيزيک داريم. فيزيک چه کسي؟
واقعيت اين است که ما ميگوييم در هر علمي از عوارض ذاتي موضوعش بحث ميشود و کاري به شخص ندارد. موضوع به همراه خودش عوارض ذاتي دارد، چه معتقد باشيم که تمايز علوم به موضوعات است و چه به اغراض اين موضوع يا آن غرض به همراه خود مجموعه مسائلي پديد ميآورد. من چه خواب باشم چه بيدار چه استنباط بکنم، چه نکنم. چه مطلع باشم، چه نباشم ترتب غرض خاص بر مجموعهاي از مسائل، امري تکويني و نفسالامري است و همين طور موضوع واحد داشتن يک علم (در صورت تسلم آن). با اين توضيح، علم اصول عبارت است از مجموعه مسائلي که با هدف «استنباط الحکم» گرد آمدهاند. و اين يک پديده نفسالامري است; يعني به نحو تکويني و عيني. و من و شما در اين ترتب غرض دخلي نداريم. اين غرض خود به خود و به نحو تکويني يک سري مسائلي را جمع ميکند.
اگر گفته شود ميتوان فرض کرد که ما دو فقيه داشته باشيم که در مباني با يکديگر متفاوت باشند و دو مجموعه مسائل مختلف داشته باشند. خواهيم گفت که اين اشتباه است; زيرا غرض واحد است. اگر غرض دو تا شد، پس از دو علم بحث ميکنند. نبايد خلط کرد ما که ميگوييم علم مجموعه قضاياست، ديگر به بحثش کاري نداريم، ممکن است نتيجه
حثسلب باشد و ممکن است اثبات باشد، يا تفصيل ميان آن دو. در هر مسالهاي که طرح ميشود گاهي شما به نفع آن استدلال ميکنيد و گاهي عليهاش، گاهي قائل به تفصيل ميشويد، ولي وقتي شما علم اصول را تعريف ميکنيد، بايد غرضتان واحد باشد. شما از دو علم بحث نميکنيد. اگر غرض واحد است مسائلي که دورش جمع ميشود براي من و شما مساوي است، و اين منافاتي ندارد با اينکه استدلال ما در اثر اختلاف مباني، مختلف باشد; مثل اينکه من به اجتماع قائل باشم و شما به امتناع.
ملخص بحث
تا حدي از بحث اصلي دور شديم. ملخص سخن ما اين است که هم در مورد فقه تاريخي ميتوان فلسفهاي تدوين کرد و هم در مورد فقه حاضر و فقهي که بدان ملتزميم. ولي نکته اصلي اين است که تدوين فلسفه فقه «تاريخي» به معناي يافتن مبادي تصوري و تصديقي و متدلوژيک فقه فقهاي سابق و جستجو از مباحث مرتبط با فقه آنان تاثيري بر «فقه ما» نميگذارد. يعني در تصميم گرفتن بر مجموعه مسائلي که فقه را تشکيل ميدهد، مؤثر نيست. بنابراين «فلسفه فقهي» که ميتواند در فقه مؤثر باشد، فلسفه فقه کنوني است، آن هم به صورت معياري و .normative مثلا بحث کنيم چه متدلوژياي بايد در فقه دنبال شود، نه اين که فقهاي امروز چه متدلوژياي را در فقه به کار ميبندند.
به طور روشنتر، سخن ما اين است که فلسفه فقه اولا بايد از فقهي بحث کند که طبق تعريف آن را پذيرفتهايم و ثانيا در مرحله نگاه بيروني به آن به صورت معياري، ( normative) عمل کند نه تاريخي و توصيفي.
شرط اول در مقابل کسي است که فقه برهههاي ديگر را نيز مورد بحث قرار ميدهد و اين چندان تاثيري بر فقه ما نخواهد داشت.
و شرط دوم در مقابل کسي است که نگاه بيرون فقهي خويش را به صورت تاريخي توصيفي به انجام ميرساند نه معياري. مثلا در مقام
کشف ارتباط قضاياي فقهي با علوم بيروني، خود آستين تحقيق بالا نميزند و از ارتباط آنها پرده برنميگيرد، بلکه به همين بسنده ميکند که مثلا علامه حلي فقه را با رياضيات مرتبط ميدانسته و يا شيخ بهائي چنين ميکرده است و...
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
Forum Rules