لطفاً کليه فايل هاي قابل دانلود در اين سايت، مخصوصاً فايل هاي پيوست شده را با نرم افزارهاي مخصوص مديريت دانلود، دريافت نماييد مانند نرم افزار دانلود منيجر که در این لينک قابل دريافت و نصب است http://mcaf.ee/6wz9g در صورت عدم استفاده از نرم افزارهاي مخصوص دانلود و استفاده از دانلود منيجر داخلي مرورگرها احتمال دانلود ناقص فايل ها وجود دارد
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    تازه وارد
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    نوشته ها
    21

    پیش فرض معرفی یک مقاله

    دور باطل فلسفی کردن اصول فقه
    نویسنده :‏ صدر - مهدی
    منبع:‏روزنامه
    جام جم

    پرسش آن است که فلسفی کردن بیشتر اصول فقه ، آیا چاره ای بر معضلات فعلی این ساحت است؟ پاسخ نگارنده آن است که صرار بر رسیدن به یک «اصول فقه فلسفی» برآیند عدم توجه بر تفاوت ماهوی میان دو جریان متفاوت «وحی مبنا» و «ذهنیت بسنده» در بستر سازمان علم مسلمین است ، که این اصرار در نهایت نتیجه ای جز کژتابی و ناکاری اصول فقه و بازتولید غیرفلسفی این ساحت با معضلاتی کمابیش از هم این دست ، نخواهد داشت.
    امتداد جریان هستی شناسانه فلسفه اسلامی در کالبد روش شناسانه منطق کلاسیک باعث آن نگردید که به موازات این جریان ذهنیت بسنده ، اصول فقه در دامان علم الحدیث متولد نشود و همپای آنها به رشد و فربه گی نرسد ؛ این معنایی جز این نمی تواند داشته باشد که منطق کلاسیک در تمامیت خویش از توان زیرسازی روشی فرآیند استنباط دینی تهی است ؛ علت شاید آن باشد که دست کم مراتب روش شناسانه و منطقی جریان فلسفی و ذهنیت بسنده سازمان علم مسلمین به فراوانی وحی مبنا نیست.
    منطق سازمان روش شناسانه ای است که اسلوب تفکر سره را تبیین می کند و در این میان وحی هم مانند سایر امور «موضوع»ی برای سازوکارهای آن است ؛ مدار کار اصول فقه اما تاملاتی است که وحی «مبدا» آغازین آنها است و در نهایت به استنباط حکم شرعی ختم می شوند؛ به دیگر معنا اگر منطق کلاسیک ، منطقی عام و ذهنیت بسنده است ، اصول فقه را می توان «منطق وحی مبنای فهم دین» دانست.
    بدین ترتیب نسبت میان منطق و اصول فقه چیزی غیر از یک عموم و خصوص متعارف در مراتب یک سازمان علم است و نمی توان ادعا کرد که مثلا ساحات خاص دینی یا حجی یا اعتباری قلمرو اصول فقه است و منطق به نحو عام جریان فهم انسانی را سامان می دهد؛ این سان قیاس این دو ساحت ، با ساحاتی چون جامعه شناسی و «جامعه شناسی دین» از اساس بیراه است ، که مثلا_ یکی اعم از دیگری باشد و آن دیگری شاخه ای یا گونه ای یا رویکردی از علم بالادستی خویش.
    با این همه قابل انکار نیست که فصول ، مسائلی و علایقی از اصول فقه با فلسفه و خصوصا با منطق یک چیزند و بیراه نیست اگر بخشهای حجیمی از اصول فقه را از سنخ فلسفه زبان یا «منطق گزاره» بدانیم ؛ همان طور که بخشهای دیگری از آن بی تردید علم الحدیث است و پاره هایی دیگر فقه نظری.
    در نهایت اما تلاش برای باز کردن پای فلسفه زبان به اصول فقه ، یا بازگرداندن مباحث گزاره ای اصول فقه به منطق تلاشی ابتر است ؛ بدین ترتیب اصول فقه کماکان به صورت یک علم «شبه اعتباری» متشکل از پاره هایی از علوم دیگر قوام خویش را حفظ کرده است و در عین حال تن به تعیین هیچ «موضوع علم»ی در باب خود را نمی دهد.این مسائل زمانی چهره جدی تری به خود می گیرد که مقادیری بر پس و پیش دو ساحت منطق و اصول فقه به مثابه دو علم همگون و هم گستره دقت هایی را روا داریم ؛ منطق از تبار فلسفه است و اصول فقه از تبار کلام ؛ منطق به ساحات عامی از علم ختم می شود و اصول فقه به علم دین و به بیانی درست تر هر علمی برای دینی بودن ناگزیر باید تبار و روش خویش را اصولی بدارد.با این مقدمات می توان گفت شکاف بغرنج میان منطق و اصول فقه استمراری از گسل ژرف و قدیم میان فلسفه و کلام است ؛ دو ساحتی که اتفاقا آن دو نیز هر کدام داعیه دار تملک و تامل بر فصول و مسائل و کارکردهایی بس مشابه و یکسان هستند.حال اگر به پرسش ابتدایی خویش برگردیم ، درخواهیم یافت که تلاش در جهت فلسفی کردن اصول فقه کاری مشابه ایجاد یک منطق متکلمانه است.
    به بیانی دیگر این کار تنها انتقال یک صورت مساله حل ناشده تفاهم فلسفه و کلام به مراتب پایین دست سازمان علم است و آغشتن آن مراتب پایینی منطق و اصول فقه به مقادیری از جریان تبار مقابل ، به جای رفع تخاصم از ساحات فلسفه و کلام.
    تردیدی نیست که ما ناگزیر از حل چالش میان فلسفه و کلام در مرتبه خود آنها هستیم و این مثلا با فلسفه کردن کلام ، یا کلام کردن فلسفه ، یا گداخت این هر دو به امری سوم تحقق می یابد و به یکدستی و یک تایی مراتب پایینی سازمان علم دینی منتهی می شود. لیکن «دور باطل فلسفی کردن اصول فقه» همانا صرف توانی است که می تواند جهت ایجاد آن تفاهم میان فلسفه و کلام ، یا توسعه منطق برای نزدیکی به فضای «ذهنیت نابسنده گی» و «غیب باوری» مصروف شود و ما در برساختن اصول فقه منطق زده ای آن را هزینه می کنیم که در فرض تحقق چیزی جز بدیلی ضعیف از همین منطق کلاسیک موجود نیست و این البته آغاز بازتولید اصول فقه است.


  2. #2
    تازه وارد
    تاریخ عضویت
    Jul 2008
    نوشته ها
    21

    پیش فرض

    نظری که توسط علي صالحي در وبلاگ در این آدرس به عنوان پاسخ به این مقاله داده شده است




    باسلام وتشكر از زحمات گردانندگان اين بلاگ

    در اين مقاله مشخص نيست مراد نويسنده از "فلسفي کردن اصول " چيست؟اگرمنظور آن است که علم فلسفه را جايگزين علم اصول کنيم ويا روش اصولي را کنار گذارده با روش فلسفي اصولي جديد را تدويين کنيم ؛پرسش اين است که چه کسي چنين کرده ؟ ونيز کدام مکتب اصولي به اين ره رفته؟

    اما اگر مننظور آن است که در برخي مقدمات علم اصول يا به اصطلاح اصول موضوعه ي آن مباحثي از دست وروش فلسفي استفاده مي شود پرسش اين است که چاره چيست ؟ آيامباحث شناخت شناسي يا وجود شناسي را بايد با روش کلامي يا اصولي پي گرفت؟؟!!

    اين که مقدمات يک علم از موضاعات علم ديگري باشد چندان عجيب نيست . حتي تداخل علوم از قديم امر پذيرفته شده اي تلقي مي شده.به نظر مي رسد قدرجامعي که بين اين دوعلم مستقل که به قول نويسنده (هرکدام از يک ريشه است)به وجود آمده نه بخاطر بي دقتي وعلاقه به بزرگتر شدن علم باشد بلكه دقيقا به عکس ناشي از دقت عميق رجال اين علم ونيز جامعيت افق بلند ديد علمي ايشان است!

    به هر حال افراط هايي که دراين زمينه هويداست ونيز خلط بين مسايل وجودي واعتباري ـآنجنان که در مکتب آخوند رحمه الله واضح است ـ ومسايلي ازين قبيل قابل انکار نيست.هرجند ريشه اين اموررانيز مي توان در عدم تبحر کافي برخي اصوليين در علم فلسفه ومسايل آن دانست،آنگونه که از نقدهايي که نسل هاي بعد از آخوند بر مکتب وي گرفته اند مشخص است .

    امر در علم کلا م به مراتب ازاين آسان تر است.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •